دلم خیلی گرفته ...وقتی این همه درد این همه رنج رو می بینم... صدایه شکستن قلبه خیلی هارو دارم می شنوم ..این صدا دیگه داره خیلی اذیتم می کنه ..آدمایی که تا دیروز قه قهه خنده هاشون انقد بلند بود که دنیا رو به تکاپو وا می داشت حالا ، حالا ....چی بگم ؟
حالم گرفته از دیدنه آدمایی گه مثله آفتاب پرست که هرروز رنگ عوض می کنه اونام حال عوض می کنن ، نقاب عوض می کنن
دلم می خواد همه این دردها و رنج هارو تنها رو دوشه من بزارن و دوباره همه رو شاد ببینم حاضرم دلم بشکنه ، کمرم بشکنه ولی این وضع تموم بشه هیچی به این اندازه اذیتم نکرده که می بینم و می دونم کاری از دستم برنمی یاد
تنها کاری که می تونم بکنم اینه : با بد بودن همه من خوب باشم ،محبت کنم بی توقع ، مهربورزم بی دلیل اصلا مهم نیست چقد قراره کلا سرم بره چقد قرار سادگیم به مسخره گرفته بشه اصلا مهم نیست که از پشت کوه اومده باشم یا از جلوی کوه
می خوام خوب باشم ، بشه بهم اعتماد کرد ، بشه غمه هارو باهام تقسیم کرد، بتونم دلایه شکسته رو پیوند بدم
ولی با آدم بَدا چکارکنم؟ اونایی که زندگیه حیونی رو برگزیدن؟ اونایی که کلا می زارن سره مردم با این فکر که هیچ وقت کلا سره خودشون نمی ره ؟
خدایا من داوطلبم واسه تحمله همه سختی های دنیا واسه به دوش کشیدنشون ولی یه خواهش ، خواهش می کنم خودتم باهام باش باشه؟ تو که باشی هیچی سخت نیست هیچی
می خوام همه رو وارد دنیایه قشنگه خودم کنم ، گاهی حس می کنم من لایق این همه آرامش نیستم و می خوام اونو با مردم تقسیم کنم
اینا که می گم منظورم این نیست که همه اتفاقا خوبه و زندگیم عالیه نه ..سختی دارم تا دلت بخواد ، غمم برام اونقد هست که جایه خنده هامو بدم اشک ..ولی من یکی رو دارم که همیشه تو قلبمه اونی که ازش می گم الان داره تو این سینه می تپه ..خداجون عاشقتم ..شاید شمام مثله اولایه خودم حالتون از این حس که هیچوقت شاید تجربه نکرده باشید بهم بخوره .ولی به خدا این حس وقتی زندگیتو در بر میگیره ...کاشک می شد توصیفش کنم کاشک کلمه ها اینقد کم ظرفیت نبودن ...
عاشق شو عاشقه خدات
رضا